... اگر تنها مایملک ما، جزیرهای است کوچک به قطع صفحهی کاغذ یا دیوار سلول زندان، یا حتی سلول کوچکی در تن که خاطرهای را با خود حمل میکند، بگذار سوگند بخوریم به تیر خلاص، به آتش کبریت که در بازی ماه و بازی سایه هنوز این شعر پروهور به کبریت امیدمان روشن میشود:
افروخته يك به يك سه چوبهى كبريت در دل ِ شب
نخستين براى ديدن تمامى ِ رخسارت
دومين براى ديدن ِ چشمانات
آخرين براى ديدن ِ دهانات
و تاريكى كامل تا آن همه را يك جا به ياد آرم
در آن حال كه به آغوشت مىفشارم
این بخشی از نوشته و ترجمه شعر پرهور است در یادداشت «محسن عمادی» در سایت خانه شاعران جهان. پست قبلی باعث شد درباره او تحقیق کنم و به سایت شخصیاش برخوردم که ترجمههای بسیار زیبایی از شاعرانی کمتر شناخته شده دارد. متاسفم که پیشتر با این سایت آشنا نشده بودم.
این چند ترجمه اش را دوستتر داشتم : یک روز ، حکمت وداع ، آتش رام ، بوسه ، یک هفته ابدی