میبخشید که نوشته کمی طولانی است، اما هر چه فکر کردم دیدم این روضه حضرت عباس اولش لازم است. این را برای جای دیگری نوشته بودم که منتشر نشد و به اینجا رسید.
عباس کیارستمی فیلمی اپیزودیک و کمتر دیده شده دارد به نام «قضیه شکل اول، قضیه شکل دوم» که حدود سال 58 ساخته شده است. داستان فیلم از این قرار است که معلم مدرسهای از هفت دانش آموز آخر کلاس میخواهد دانش آموز خاطی کلاس را که با ضرب گرفتن بر روی میز باعث «اخلال در نظم» کلاس شده معرفی کنند و در غیر این صورت هفت نفرشان یک هفته از کلاس اخراج میشوند. هر هفت دانشآموز از کلاس بیرون میروند. صحنه از اینجا برش میخورد. فیلم کلاس برای پدران این دانشآموزان و برخی از چهرههای معروف آن زمان نمایش داده میشود و از آنها سوال میشود دانشآموزان چه باید بکنند؟ پاسخ ها بسیار جالب است. برخی با ادبیات چپ آن زمان بر لزوم «مقاومت» در برابر «دیکتاتوری معلم» اصرار میکنند، برخی میگویند باید لو بدهند، نباید همه پای یک نفر بسوزند. برخی میگویند باید اتحاد را حفظ کرد و خلاصه جوابها اغلب حول لو دادن یا لو ندادن هستند.
در اپیزود بعدی، سه روز بعد، یکی از دانش آموزان به کلاس برمیگردد و دانش آموز خاطی را معرفی میکند. کیارستمی دوباره سراغ همان آدمها میرود و نظر آنها را در مورد عمل دانش آموز در لو دادن رفیق خطاکارش میپرسد. از جمله این شخصیتها میتوان به نورالدین کیانوری (که چندی بعد مجبور به اعتراف در تلویزیون شد)، صادق قطب زاده (که بعدها اعدام شد)، خلخالی (حاکم شرع دادگاههای انقلاب)، دکتر عبدالکریم لاهیجی، موسوی گرمارودی، نادر ابراهیمی، دکتر شکوهی (وزیر آموزش و پرورش وقت)، آیت الله گلزاده غفوری، ابراهیم یزدی، کمال خرازی و چند شخصیت هنری، ادبی، سیاسی و مذهبی دیگر اشاره کرد. پاسخ اینها هم باز جالب است. برخی میگویند کار درستی کرده، برخی معتقدند باید این خائن از سوی بقیه بایکوت انقلابی شود و خلاصه باز بحث بر سر لو دادن یا لو ندادن است.
در میان تمام شخصیتهایی که مورد مصاحبه واقع میشوند و اغلب دانش آموز لو دهنده را محکوم میکنند تنها چند نفر از جمله نادر ابراهیمیاند که به درستی معلم را محکوم میکنند؛ چرا که این معلم است که دانش آموزان را تشویق به لو دادن میکند و آنها را بر سر دوراهی خیانت به دوست یا حضور در کلاس گرفتار میکند. این معلم است که نه تنها نمیخواهد ببیند آن ضرب گرفتن روی میز به خاطر روش خسته کننده تدریس اوست، که پیدا کردن آن دانش آموز را هم بر عهده دانش آموزان میگذارد. بقیه را هم در خفه کردن آن صدای اعتراض همراه میکند.
نهاد کتابخانههای عمومی کشور چندی پیش آزمونی برای استخدام برگزار کرده بود که سؤالات آن بیشباهت به تفتیش عقاید در قرون وسطی نبود. اکنون برای کسانی که به مصاحبه دعوت کرده باز مصاحبه گذاشته و 30 نمره از100 نمرهی آن را به مسائل عقیدتی اختصاص داده است. بسیاری از افراد نیازمند به کار که مجبورند در این مصاحبهها شرکت کنند باید ساعتها با خودشان کلنجار بروند که جلوی بازجویان چطور ظاهر شوند.
بعد از سی سال هنوز همان داستان معلم و دانشآموزان است. این بار از تو میخواهند که خودت را لو بدهی. خودشان میدانند که احتمالا بسیاری خودشان را آنطور که آنها میخواهند وانمودهاند. پس به این اکتفا نمیکنند تا فرد را مجبورکنند رو در رو اعتراف کند. در این بین بسیاری خواهند پرسید آیا باید جوابها را آن طور که میخواهند جواب میدادیم یا آن طور که اعتقاد داشتیم؟ آیا باید در مصاحبه آنطور که میخواهند ظاهر بشویم یا آنطور که اعتقاد داریم؟ برای مصاحبه لباس و ظاهری که میخواهند داشته باشیم یا آنطور که هستیم بمانیم؟ آنها که سوالات را مطابق خواست آنها جواب دادند خائن و خودفروخته و نامرد/نازن هستند؟ آنها که قبول میشوند چطور؟ خلاصه اینکه خودمان را لو بدهیم یا نه؟
دانشآموزان لو نمیدهند و یک هفته از کلاس بیرون میمانند. دانشآموزان لو میدهند و بعد از سه روز به کلاس بر میگردند. در هر دو حال چیزی از کیفیت کلاس تغییری نکرده. معلم درس خشک و کسل کنندهاش را از سر میگیرد. صدای اعتراض قرار نبود شنیده شود.
اینجا باز به آن استدلال نادر ابراهیمی برمیگردم. این شیوه غلط سازمانی چون نهاد کتابخانهها است که ما را بر سر دوراهی ریاکاری یا صداقت قرار میدهد، دوراهیای که انگار به استخدام یا رد شدن میانجامد. نهاد دوست دارد این تصور را جا بیندارد که خدومترها و درستکارترها را انتخاب میکند، اما پیام ضمنیاش این است که اغلب آنها که صداقت پیشه کنند از دروازه رد نخواهند شد! اما آنها هم که به عنوان نفوذی رد شوند به زودی خواهند دید که در قرار است بر همان پاشنه قبلی بچرخد.
مدتها در برابر کسانی از دوستانم که در این موقعیتها دورویی میکردند موضع سفت و سخت میگرفتم. بارها ترک رابطه کردم. شاید فکر میکردم رابطه با آنان مرا هم شل میکند که روزی مثل آنان رفتار کنم. اما الان بیش از هر وقت به این نتیجه رسیده ام که ما بیش از آن که به کلنجار رفتن با خودمان و دوستانمان بر سر این دوراهی بپردازیم بهتر است به مبارزه با کسانی برخیزیم که این دوراهیهای غیر انسانی را در برابر ما میگذارند.
باز هم پوزش میخواهم اگر طولانی شد.
پی نوشت: فیلم کیارستمی به خاطر برداشت های سیاسی تند و تیزی که از آن ممکن بود مجوز پخش نگرفت. سال گذشته همزمان با پخش نخست آن در ایتالیا روی اینترنت قرار گرفت. دیدن آن را توصیه میکنم. میتوانید آن را از اینجا ببینید، یا ازاینجا دانلود کنید.