سال پیش برای تولدم بچهها کتاب «در جستجوی زمان از دست رفته» را خریدند. از آنجا که به نظر میرسید خواندن این رمان هفت جلدی خارج از توان من باشد، قول دادم تا آخر سال آن را بخوانم. چندین بار در هفتههای بعد از آن تلاش کردم جلد اول را شروع کنم، اما نقدها و کتابهایی که پیرامون «جستجو» خوانده بودم به نحو آزار دهندهای مانع از این میشدند که در رمان غرق شوم و از این غرق شدن لذت ببرم. مدام یا راوی را با خود پروست اشتباه میگرفتم و یا تکنیکها و ویژگیهای نگارشی آن را همزمان با خواندنش در ذهنم مرور میکردم. طولی نکشید به این نتیجه رسیدم کتاب را تا زایل شدن اثر آن نقدها کنار بگذارم.
بعد از عید به کتابی جدید و کمحجم برخوردم به نام «گزیدههای در جستجوی زمان از دست رفته» که خود مهدی سحابی، مترجم «جستجو»، برای خوانندگان تنبلی فراهم آورده که حال خواندن اصل رمان را ندارند. سریع خریدم! اما بعد از خواندن مقدمهی بسیار زیبای سحابی به این فکر کردم که چرا من گزیدههای خودم از «جستجو» را نداشته باشم؟ کتاب را زود کادو کردم و به اولین تنبلی که میشناختم هدیه دادم!
خواندن «جستجو» برای من تا حدی هراسانگیز است؛ کتابی با چنان جزئیات دقیق در بیان روحیات انسانها که ژرفا و پیچیدگی اندیشهی نویسندهاش، ویرجینیا ولف را برای شش سال در سکوت برد. من واقعاً از نوشتههای قوی میترسم، چون نوشتن بعد از آنها دشوارتر میشود.
میگویند بعد از خواندن «جستجو» آدم دیگری خواهی بود. به هر حال مدتی است خواندن آن را شروع کردهام. به تدریج برخی از گزیدههای خودم را در اینجا خواهم گذاشت.