اگر هنر نبود حقیقت ما را میکشت.
«نیچه»
وقتهایی که زندگی سخت میشود، ناکامیها زیاد میشوند و افق آینده تیره-و-تار به نظر میرسد، شنیدن موسیقی خوب، خواندن رمانی پرجزییات و یا زندگینامهی خودنوشتِ کسی که شرایطی مشابه ما را زیسته درمان خوبی است، یا شاید راه فرار خوبی است. وقتهایی که احساس میکنیم تجربه و دردی که میکشیم، دردناکترین تجربهی بشری است و دیگر از آن کمر راست نخواهیم کرد، خواندن و شنیدن دردِ به بیان درآمدهیِ دیگران، دست کم این احساس را در ما برمیانگیزد که اگر در هر زمینهای تنها باشیم، در ناکامی با بسیار کسان هم تجربه ایم. و ای بسا که همچون برخی از آنها بالاخره روزی درست-و-درمان کامیاب شویم!
گاهی فکر می کنم تحمل جبر جغرافیایی که در آن به دنیا آمدهایم بعد از آهنگ «جبر جغرافیایی» نامجو راحتتر شده است. دست کم یک نفر آن را عربده کشید. چه شبها که با اصحاب خانه فرهنگ به پارک میرفتیم و صدای پخش موبایل را بلند میکردیم تا نامجو به اندازهی همهمان عربده بکشد. و حالا باز این کار جدید نامجو، البوم «آخ»، عجیب با این روزهای من گره خورده است، از هیچ کدام اما به اندازه «بی نظیر» لذت نبردم. (از اینجا دانلود کنید).
پی نوشت: عنوان ربطی به متن ندارد. شما هم فهمیدید؟