۱۳۸۸/۰۷/۲۳

وقتی همایش فقط یک بهانه است!


اگر هنر نبود حقیقت ما را می‏کشت.

«نیچه»

وقت‏هایی که زندگی سخت می‏شود، ناکامی‏ها زیاد می‏شوند و افق آینده تیره-و-تار به نظر می‏رسد، شنیدن موسیقی خوب، خواندن رمانی پرجزییات و یا زندگی‏نامه‏ی خودنوشتِ کسی که شرایطی مشابه ما را زیسته درمان خوبی است، یا شاید راه فرار خوبی است. وقت‏هایی که احساس می‏کنیم تجربه و دردی که می‏کشیم، دردناک‏ترین تجربه‏ی بشری است و دیگر از آن کمر راست نخواهیم کرد، خواندن و شنیدن دردِ به بیان درآمده‏یِ دیگران، دست کم این احساس را در ما برمی‏انگیزد که اگر در هر زمینه‏ای تنها باشیم، در ناکامی با بسیار کسان هم تجربه ایم. و ای بسا که همچون برخی از آنها بالاخره روزی درست-و-درمان کامیاب شویم!

گاهی فکر می کنم تحمل جبر جغرافیایی که در آن به دنیا آمده‏ایم بعد از آهنگ «جبر جغرافیایی» نامجو راحت‏تر شده است. دست کم یک نفر آن را عربده کشید. چه شب‏ها که با اصحاب خانه فرهنگ به پارک می‏رفتیم و صدای پخش موبایل را بلند می‏کردیم تا نامجو به اندازه‏ی همه‏مان عربده بکشد. و حالا باز این کار جدید نامجو، البوم «آخ»، عجیب با این روزهای من گره خورده است، از هیچ کدام اما به اندازه «بی نظیر» لذت نبردم. (از اینجا دانلود کنید).

پی نوشت: عنوان ربطی به متن ندارد. شما هم فهمیدید؟


blog comments powered by Disqus