مسأله بازگشت به گذشته نیست،
بازگشت به امیدهای گذشته است.
«آدورنو»
.
چه لذتی در نوستالژی هست که اینقدر سختجانش میکند؟ به دوستیها و روابطی پایبندی که پایان گرفتهاند، ولی فکر میکنی دوباره میتوانی آن احساساتی را که زمانی برمیانگیختهاند، بازگردانی. ناتوان از روبرو شدن با واقعیت تلخ جدایی، به چیزهایی فکر میکنی که زمانی به زندگیات رنگ میداده. تصویری ناقص و دلبخواه از گذشته میسازی و غوطهور در خیالپردازی، در جریان زندگی هر روزه، رابطهی خودت را با واقعیت میبری.
اما افسوس ...
واقعیت خودش را تحمیل میکند!
.
.
پ.ن.: امروز به این مطلب خواندنی عباس عبدی برخوردم که از نظر سیاسی با نوشتهی من بیربط نیست! به خصوص که مرحوم آدورنو آن جمله را در تشریح ساز-و-کار نوستالژیهای ملی و نژادی به کار برده و من مصادره به مطلوب کردم.